/ 10 /

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

/ 2 / تو که من ُ میشناختی ، من همچین آدمی نبودم ، یه دفعه ببینی بیست ُ چهار ساعت تمام با هیشکی حرف نزده باشم ! تو که من ُ میشناختی ، چرا فعل گذشته به کار میبرم ؟ تو هنـوزم من ُ خوب میشناسی ! ولی خب میدونی یوهو دیدم تُـنِ صدام تو همه ی فضاهای بدون ِ تو سنگینی میکنه ُ حس کردم چـه صوت ِ آزاردهنده و اضافه ای . فکرش ُ بکن که من همون آدمی باشم که بیست ُ چهار ساعت ِ تمام با کسی حرف نزده باشه کسی صداش ُ نشنیده باشه ، خنده هاش گوله شده باشه تو گلوش . با خودم فکر کردم وقتی تو نیستی که بشنوی ، چرا بیخـودی امواج ِ دوروبرم رو هم به زحمت بندازم هان ؟ / 10 /...ادامه مطلب
ما را در سایت / 10 / دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abiiism بازدید : 143 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 12:48

/ 3 /

دوست داشتم حال ِ دلم ، حالـا ، این لحظه ، درست وقتی که نور خورشید از پنجره افتاده روی چشمای خیسم ُ پلکـام از خیسی برق میزنـه و تـو ! آره تـو ، فقط بلـدی زخم ِ زبون بزنـی ُ به جـای دلگـرم کردنم به اینکه بالـاخره همـه چیز درست میشـه شـدی یه بچه ی دوسالـه ی لجبـاز ... ! دوست داشتم اینـا یادم بمونـه ... 

/ 10 /...
ما را در سایت / 10 / دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abiiism بازدید : 141 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 12:48

/ 4 / تو نشستـه بودی روی تخت ، به مـن نگاه میکردی ، چشمات شده بود عین ِ همون دفعـه ای که اینجـا بودی ُ بهت گفـتم تو هیچـوقت نمیـای ، قــرمز ُ پرِ اشک ! امـا من بـرات میچرخیـدم ُ میرقصـیدم ، آهنگ میخـوند " میخنـدی تا دنیـا رنگـی تازه شـود " و من بـرای تو میچرخیدم ، با همـون پیرهن گلگلی ِ با گلـای بنفش که خودم دوختـه بودم ، " با لبخنـدت شـادی بی انـدازه شود " و من میچرخیـدم و فکر میـکردم چقـدر دوست دارم چشمات ُ ببینم وقتی لبـاس ِ سفید ِ عروس ِ تو بودن تـنمـه ، تو همیشـه همین جـا نشستـی و من ُ نگـاه میکنـی ، از آخرین بـاری که اومدی دیگـه نرفتی ، مونـدی تـا هر روز دال بـاند برامـون بخونـه ُ من لباس گلگلی با گلـای بنفشم ُ تنم کنم ُ جلوت بچرخم ...  / 10 /...ادامه مطلب
ما را در سایت / 10 / دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abiiism بازدید : 175 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 12:48

/ 6 / یـه روزی باید بـرم ، بـاید برم روی بـالـاترین بـرج شهـر واستـمُ بعـد از یه دل سیـر دنیـای خـدا رو نگـا کردن بعـد از فکـر کردن به تمـوم ِ اشتبـاهای زندگـیم و حتـی به تمـوم خاطره های خوبـی که تـه ِ دلـم ُ خالی کنـه ، بعـد از فکر کردن به جگـرگوشـه ی عمـه ُ شیریــن کـاریاش ، بعـد از اینـکه حتی گاهی دلـم قنج رفـت برای زندگی ، برای برگشتن ِ بـه اون پایین ُ حسـرت ِ حتی یه بـار دیگـه قدم زدن بیـن ِ مردم ، درست وقتی دیگـه هیچ اشکی نیـومد ُ دل کندم از همه چیز ُ همه چیـز ُ همـه چیز ، یکبـار بـرای همیشـه بـه دنیا لبخند بزنـم و بگـم مدیونی اگه یـه مو از سر ِ نفـسِ عمـه کم کنـی ، خودم ُ رهـا کنـم و یه جـایی بیـنِ زمیـن ُ آسمون بگـم " خـدایا من ُ ببخش " و َ ... تمام ! / 10 /...ادامه مطلب
ما را در سایت / 10 / دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abiiism بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 12:48

/ 7 /

هـر بار با خودم میگم ، اگـه فققققط یکبـار ، فققققططط یکبـار ِ دیگـه اشک من ُ درآورد بهش میگـم گورش ُ از زندگیم گم کنـه و بـرای همیشه بـره و باز هر بـار همین جملـه تکرار میشـه ، و این کـاریه کـه عشق باهات میکنـه ...

/ 10 /...
ما را در سایت / 10 / دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abiiism بازدید : 162 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 12:48

از خواب بیدار شدم ، دست ُ صورتم ُ شستم ، آهنگ باز کردم ُ نشستم . چشـام پف کرده ُ درد میکنـه ، خیـلی فکر کردم از دیروز تـا حالـا . همیشـه فکر میکـردم آدما وقتی عصبانیـَن حرفای تو دلشـون ُ میزنن ولی حالا میـبینم فقط حرفـایی میزنن که هیچوقت بهـش فکـر نکردن ! دروغ گفتـم که دوسِت ندارم . دروغ گفتـم ! بدون ِ تـو زندگی برام قابل تصور نیست . ولی با حرفـی که زدم میدونـم هیچـوقت برنمیگردی دیگـه . پس فقط یه تصمیم بود که گرفتـم . شیر ِ گاز ُ باز کردم و حالـا که دارم تایپ میکنـم بوش تا اینجـا تو اتاقـم داره میـاد . یه آهنگی داشت میخـوند " خـدا می داند " ولی بعیـد میدونم خدایی وجود داشته بـاشه کـه بداند ! خیلی خیلی خیلی خیلی دوست دارم و هیچی ُ تـو زندگیـم انقـدر نخواستم . چـه فرقی داره بـی تو زنده بودن ؟! + میرم که بخوابم و دیگه هیچوقت بیدار نشم / خداحافظت باشه ...  / 10 /...ادامه مطلب
ما را در سایت / 10 / دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abiiism بازدید : 166 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 12:48